ارکستر
ببین!
با توام کله پوک!
ول کن این قارقارک تو دستت را!
این سهتاری که
در سهتارش سه بلبل ریقو
ناله سر میدهند
برازندهی تو نیست.
ببین
با توام کله پوک
سازی که در سهتارش سه بلبل ریقو نشسته
تودهها را
با کوهها
با موجها
پیش نمیراند.
سهتار تو
نمیتواند بخنداند
بگریاند
میلیونها دهانی را
که نیرو گرفتهاند
از شهرها و روستاها
و از رودهایی که سر تغییر بستر دارند.
ببین
هی!
سه بلبل ریقو
که در سهتار این ساز
ناله میکردند، مردند.
من آن ساز را به گوشهای انداختم
هی!
ببین!
از چوب آن ساز
برای تریاکیها دیوانه
وافور و حقه ساختند!
ببین!
ببین!
شروع شد ارکستر،
با کوهها با کوهها، کوهها
با موجها با موجها، موجها
ببین!
پتکهای سنگین صدا
بر سندانهای سنگین گوش
فریاد میزنند.
خیشها با کشاورزها
کشاورزها با خیشها کشتی میگیرند
رهبر ارکستر در هیجان
ارکستر در تلاطم
با کوهها با کوهها
با موجها با موجها
کوهها – موجها.
منبع:دستان تو کجاست؟ مجموعهای از اشعار ناظم حکمت / ص 55 ترجمهی احمد پوری/ تهران/انتشارات نگاه 1391
اقتصاد سياسي به زبان ساده(32)
4.شيوه توليد سرمايهداري
توليد کالا
کالا چيست؟
امروزه اگر از ما پرسش شود که کالا چيست؟ بلافاصله انبوه چيزهايي که در مقابل چشمان خود ميبينيم مانند تلويزيون، يخچال، راديو، کامپيوتر، موبايل، خودروهاي سواري و باري، فرش و مبل و ... را به عنوان کالا در نظر و ذهن خود مجسم ميکنيم.
با وجود اينکه اين نظر و ديدگاه ما درست است اما بايد بدانيم که آنچه را مردم در دورانهاي گذشته (فئودالي، بردهداري، جامعه اوليه) مورد مصرف قرار ميدادند کالا نبود. چيزهايي که توليد ميشد به منظور مصرف بود نه فروش. اگر هم چيزهاي توليدي خود را ميفروختند با پول آن چيزهايي که مورد نياز داشتند، ميخريدند. اين چيزهايي توليد شده محصول تلاش و کوشش آنها به منظور بقا است. اما زماني فرا ميرسد که محصولات توليدي آنها داراي ارزش ديگري ميگردد و ديگر نام محصول با خود را همراه ندارد. چه موقع محصول کار انسان به کالا تبديل شد؟ براي رديابي موضوع به عصر فئوداليسم برميگرديم.
بسياري از افراد بزرگ خانوادهها هم اکنون به ياد دارند که در عصر فئوداليسم، دهقان يا رعيت گندم ميکاشت و از محصول کار خود که گندم باشد، آرد و نان براي خود و خانواده تهيه ميکردند. شايد هم اکنون هم در بعضي از روستاها بقاياي اين عمل وجود داشته باشد که در آن از گندمي که پوست آن کنده نشده آرد تهيه ميکنند و با آن ناني به دست ميآيد که علاوه بر خوشمزه بودن، داراي ويتامينهايي از گروه ب نيز ميباشد.
ناني را که دهقان ميپخت، يکي از نيازهاي او را رفع ميکرد. يعني نان داراي خصوصياتي است که شکم گرسنهي انسان را سير ميکند؛ (ارزش مصرف) بنابراين، نان دهقان داراي ارزش مصرف بود. به عبارت ديگر ناني که دهقان توليد ميکرد فقط و فقط براي مصرف بود و نه چيز ديگر. يعني دهقان نان را به مصرف خود و خانواده ميرساند و آن را نميفروخت. (فروختني نبود بلکه مصرف کردني بود.)
اما امروزه، دهقان ديگر نان را در خانه نميپزد، بلکه نان را نانوا ميپزد، دهقان ما همراه با بقيهي مردم بايد براي خريد و تهيه نان لواش، به نانويي لواشي و براي تهيه نان سنگک و يا نان ماشيني به کارگاههاي توليد اين نانها مراجعه نمايد.
ناني را که کارگاه نانوايي و يا کارخانهي نان ماشيني ميپزد هم يکي از نيازهاي انسان را رفع ميکند؛ (ارزش مصرف) و داراي همان خصوصياتي است که نان دهقان داشت. يعني داراي خصوصياتي است که شکم گرسنهي انسان را سير ميکند. بنابراين نان کارگاه نانوايي و کارخانهي نان ماشيني هم داراي ارزش مصرف است. اما اين کارگاه و اين کارخانه توليدکننده نان، هدف ديگري را نيز دنبال ميکنند و آن فروش نان است. به عبارت ديگر هدف اصلي اينها مصرف نيست، بلکه فروش است. (ارزش مبادلهاي)
از مقايسه ناني که دهقان ميپخت با ناني که کارگاه نانوايي ميپزد متوجه ميشويم که:
دهقان نان را براي مصرف خود ميپخت، اما کارگاه نانويي و کارخانهي نان ماشيني، نان را براي فروش (مبادله) ميپزند. نان کارگاه نانويي و کارخانهي نان ماشيني براي مبادله توليد ميشود، داراي ارزش مبادلهاي ميباشد، در حالي که نان دهقان که نه براي مبادله، بلکه براي مصرف شخصي خود توليد شده بود، داراي ارزش مبادلهاي نبود.
بنابراين نان دهقان فقط ارزش مصرفي داشته است، اما نان کارگاه نانويي و کارخانهي نان ماشيني، هم ارزش مصرفي دارد و هم ارزش مبادلهاي. نان دهقان محصولي بود که براي مصرف شخصي توليد ميشد، و نان کارگاه نانويي و کارخانهي نان ماشيني محصولي(کالايي) است که براي مبادله توليد ميشود؛ و چون براي مبادله توليد ميشود به آن کالا ميگوييم. به آن محصول نميگوييم.
حال هر چيزي که توليد ميشود، براي اين که بتواند کالا باشد، بايد داراي دو مشخصه باشد:
1-ارزش مصرفي داشته باشد؛ يعني يکي از نيازها و يا احتياجات انسان را برآورده کند.
2-ارزش مبادلهاي داشته باشد؛ يعني براي مبادله (فروش) توليد شده باشد.
بنابراين هر کالايي داراي دو خصوصيت است؛ يکي داشتن ارزش مصرفي و ديگري داشتن ارزش مبادلهاي(و يا به عبارت ديگر: داشتن ارزش) است.
فردريک انگلس در کتاب "منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت" چگونگي تبديل محصولات توليدي به کالا اين چنين بيان ميکند:
"از هنگامي که توليدکنندهگان محصولِ خود را ديگر به طور مستقيم مصرف نميکردند، بلکه آن را در جريان مبادله از دست ميدادند، ديگر کنترلي بر آن نداشتند. آنها ديگر نميدانستند که بر سر آن چه ميآيد، و اين امکان به وجود آمد، که محصول روزي(زماني) در برابر توليدکننده، همچون وسيلهيي براي استثمار و سرکوب او، به کار گرفته شود. از اينرو، هيچجامعهيي، در هيچ زماني نميتواند بر توليد خود چيره باشد و به کنترل پيآمدهاي اجتماعي روند توليد آن ادامه دهد، مگر اينکه مبادلهي ميان افراد را برچيند."
"ولي آتنيها به زودي آموختند، پس از اينکه مبادلهي فردي برقرار شد و محصولات تبديل به کالاها شدند، محصول با چه سرعتي چيرهگي خود را بر توليدکننده آشکار ميکند. همراه با توليد کالا، کشت زمين به دست کشاورزان، براي خود، به وجود آمد، و بيدرنگ پس از آن مالکيت فردي زمين. سپس پول ظاهر شد، آن کالاي جهاني که همهي کالاهاي ديگر با آن قابل مبادلهاند. ولي هنگامي که انسان پول اختراع کرد، هرگز گمان نميکرد دارد يک نيروي اجتماعي نوين ميآفريند- يگانه نيروي جهاني که همهي جامعه بايد در برابر آن کرنش کند- اين نيروي نوين را، که بدون خواست يا آگاهي پديدآورندهگانش، به هستي درآمده بود، آتنيها، در تمام خشونت روزگار جوانياش احساس ميکردند1."
ادامه دارد
نظرات شما عزیزان: